ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

چهارشنبه سوری!

این هم از چهارشنبه آخر سال ما...!

خودمونو می کشیم هر چی داریم می سوزونیم... انواع مواد منفجره و ترقه و نارنجک و بمب و کوکتل مولوتوف! خلاصه آخر خوشی ها مون همینه... البته ما هم جدا از این جریانات نبودیم. هر چی کاغذ باطله و کتاب داشتیم سوزوندیم. کلی هم دود خوردیم. از روی آتیش پریدیم. بعدش هم تا آخر شب خوردیم. تلویزیون و فیلم و ... هم که طبق معمول بخش جدا ناشدنی مهمونی های ما ایرونی هاست. انگار میریم خونه همدیگه تلویزیون نگاه کنیم!! این عکس هم از سفره چهارشنبه سوری خودمون گرفتم... آخر هنرمندیه!!!

خلاصه هیچ چیزی دیگه از رسم و رسوماتی که باید در این شب به جا بیاد باقی نمونده جز دود! دیروز بود که سردار رادان صحبت می کرد و میگفت که ما در کنار مردم هستیم و در به جا آوردن رسومات چهارشنبه سوری به اونها کمک می کنیم. فقط با کسانی که هنجار شکنی کنن برخورد می کنیم (البته تعریفی از هنجار شکنی نداد!) تازه قول داد که از سال آینده هم برگزاری این مراسم رو به محلات و مساجد و بسیج هر محله محول کنن تا به صورت خود جوش برگزارش کنن!!! خدا به دادمون برسه . از سال آینده مراسم دعای کمیل و جشن نیکوکاری در چهارشنبه سوری برگزار می شه و بسیجی های محل هم کمک می کنن تا کسی مزاحم خواهر های محله نشه.

 عید مون هم که داره از راه میرسه و دوباره همون برنامه های شاد همیشگی!! مجموعه چارلی چاپلین و فیلم های لویی دوفونس و بود اسپنسر و خلاصه سینمای کمدی. تازه جدیدا چند تا مجری چندش آور هم که به نظرشون خیلی شاد هستن پیدا کردن که میان و هر مزخرفی که میخوان میگن. خلاصه بر حسب شواهد و قراین، نوروز شادی در پیش داریم. خوشحالم!!!

بد نیست اگه فرصت کردین کانال کشور آذربایجان رو ببینین... تازه معلوم میشه چرا نوروز رو به اسم ما ثبت نمی کنن!

تعارف!

همه میدونن که ایرانی ها سمبل تعارف و حاشیه رفتن هستن. برای هر صحبتی چندین جمله پیشوند و پسوند اضافه می کنن که اگه سرو تهش رو بزنین همه یک معنی رو میده. مثلا وقتی میخوایم با تلفن صحبت کنیم میگیم: سلام... خوبی... چطوری... حال و احوال... روبراهی.... خوش میگذره...دیگه چه خبر... همه خوبن...و تازه میرسیم به اصل جمله که مثلا قرار بوده بگیم شماره تلفن فلانی رو به من بده. بعدش هم موقع خداحافظی دوباره از اول: خوب... کاری نداری... سلام برسون... خوش بگذره... شب بخیر... قربانت.... خداحافظ... خداحافظ (مخصوصا این کلمه خداحافظ رو چند بار میگیم که حداقل یکیش به گوش طرف مقابل برسه!!! چون همزمان اون طرف هم داره میگه خداحافظ... خداحافظ...). یکی از مشکلاتی که این اخلاق و رفتار بوجود میاره، مربوط به زمانیه که میخوای با یک نفر خارجی صحبت کنی! اولا ترجمه ای برای بعضی از این جملات وجود نداره. ثانیا اون ها اصلا این عبارات رو ندارن. مثلا "قربانت". اگه خیلی هم طرف بخواد مته به خشخاش بذاره و اصرار به ترجمه این جملات کنه، یارو خارجیه هاج و واج میمونه که چی داره میگه؟!؟!

اما واقعا این تعارفات از کجا اومده؟ آیا سرچشمه اون ها در نوع حکومتهاییه که ما داشتیم؟ که همیشه ارباب و رعیتی بوده و طرف سعی داشته یک جوری دل اربابش رو بدست بیاره؟ یا این که حجب و حیای ایرانی ها بوده که همیشه سعی میکردن که مستقیما نرن سراغ اصل موضوع و تصورشون بر این بوده که این عمل نشونه پرروییه؟ هر چند که این تعارفات که به نظر من شامل اسامی مستعار و القابی که به طرف مقابل داده میشه هم هست، در فرهنگ های دیگه هم وجود داره. مثلا همین یانگوم خودمون! با شوهرش هم که میخواست صحبت کنه کلی عالیجناب و سرورم و ... به کار می برد. یا انگلیسیها و فرانسوی ها که خدای تشریفات و القاب هستند.

اما تا حالا به معنی این عبارات توجه کردین؟ مثلا "سلامت باشید" یا "موفق باشید" و یا ده ها جمله دیگه. بارها شده که یک دکتر در یک برنامه تلویزیونی ظاهر شده و در پایان صحبت هاش گفته که "با آرزوی سلامتی برای همه شما عزیزان". یکی نیست بگه آخه اگه همه سلامت باشن، تو از کجا می خوای نون بخوری؟ یا مثلا رییس ستاد مبارزه با موادمخدر آرزوی ریشه کن شدن قاچاق مبارزه با مواد مخدر رو می کنه. پلیس راهنمایی و رانندگی هم که قربونش برم. با کمال افتخار میگه : امیدوارم که همه همشهریان عزیز قوانین رو رعایت کنن تا هیچکس جریمه نشه!! واقعا تا حالا به این فکر نکرده که همین جریمه ها هستند که باعث میشه تا سر ماه حقوقشون رو دریافت کنن؟

البته جدیدا این تعارفات در فرهنگ ما به یک نوع تملق و چاپلوسی هم تبدیل شده. مثلا چند روز پیش در جلسه دفاعیه کارشناسی ارشد یکی از دوستانمون، اساتید مشاور و راهنما نصف وقتی که باید در مورد پایان نامه نظر بدن رو به دادن اینجور القاب به هم گذروندن. مثلا یکی میگفت نظرتون رو بدین، اون یکی میگفت "البته من شاگرد شما هستم، من درس پس می دم" باز اون میگفت"نفرمایید، شما مایه افتخار ما هستید" اون یکی هم می گفت:"خواهش میکنم، در محضر شما تلمظ می کنم" و خلاصه هزار تا چیز دیگه. یا مثال خیلی بارزترش این که وقتی یکی میگه "شما فرمودید که ..." اون  یکی همونجا میپره توی حرفش که "نخیر، بنده عرض کردم...".

من نمیدونم با این کارها میخوایم چی رو نشون بدیم؟ اگه کار ما درسته و باید هر چیزی رو در چند لایه تعارف مثل ساندویچ بپیچیم -آخرش هم معلوم نشه که اصل موضوع چی بوده- پس چرا در هیچ فرهنگی این کارو نمی کنن؟ اگه کار ما اشتباهه، پس چرا درستش نمی کنیم؟ چرا برای وقت دیگران و از همه مهمتر خودمون ارزش قایل نیستیم و تلاش می کنیم تا هدر بدیم؟ واقعا اگه به یک استاد پیشکسوت دانشگاه و یا یک دانشمند انتقاد و نظرمون رو در مورد ایده و افکارش مستقیم و بدون هیچ انحرافی –اما در کمال ادب و احترام- بگیم، بی ادبی کردیم؟ فکر نمی کنید باید از این که بعضی چیزها در همه جای دنیا یکجور هستند و فقط در کشور ما فرق دارند به فکر فرو بریم که علت چیه؟ ما درستیم یا اون ها؟