ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

ناگفته ها

گذری بر زشتی ها و زیبایی های پنهان

ما و این همه خوشبختی محاله...!

واقعا فکرشو نمی کردم یک روز اینقدر جو زده بشم که یک ساعت تمام پای برج میلاد بایستم و چند تا نور افکن رو تماشا کنم. اما شاید علت اصلی این اشتیاق این بود که ببینم بالاخره این چهارمین برج مخابراتی بلند دنیا، قبل از این که به رتبه پایین تر سقوط کنه، افتتاح میشه یا نه.

و نیمه شعبان فرصت خوبی بود تا اولین نورپردازی برج میلاد به معرض عموم گذاشته بشه. اگرچه 45 دقیقه طول کشید تا تمام نورافکن ها روشن شده و تنظیم بشن، اما واقعا باید قبول کنیم که برج بسیار زیبایی است. خیلی وقته که تهران و شاید هم تمام شهرهای ایران از این جلوه های زیبا دور بودن و تمام شور و نشاطشون توی میادین و چهار راه ها با چهار تا کاغذ رنگی و ریسه های قرمز و سبز چشمک زن خلاصه شده. عادت کردیم که شب های عید چیز خاصی نبینیم و حتی اون شور و نشاطی که در دوران بچگی از چراغونی های محله ها در خاطرمون هست، فراموش کنیم.

نیمه شعبان امسال بهانه ای بود تا مردم هم شربت و شیرینی بخورن و هم یک چیز قشنگ ببینن. واقعا منظره اتوبانهای منتهی به محدوده برج میلاد دیدنی بود. مردم با دوربینهای هندی کم، با اهل و عیال اومده بودند تا یک چیز قشنگ ببینن. کنار اتوبانها همه با ماشین ایستاده بودند تا ببینن آخرش چی میشه. اگرچه  با چند تا فشفشه که فقط دود داره (!) سر و ته آتیش بازی هم اومد، اما نورافکن های برج میلاد دلیل اصلی علاقه مردم بود.

میگن که کسانی که برج ایفل رو نورپردازی کردن، یک صحبتهایی باهاشون شده که بیان و برج میلاد رو هم بهش یک حالی بدن. اما مطمئنا خیلی کارشون سخت تره. چون قویترین نورافکن ها هم نمی تونن بیشتر از چند ده متر اونطرفتر دیده بشن!! آخه تمام آسمون تهران دوده و این در همین مراسم دیشب کاملا مشخص بود!!

 

راستی یک چیز جالب: کسی میدونه چرا آتیش بازی رو پایین این برج انجام میدن، در حالیکه اگه برن بالاش، قطعا همه می تونن ببینن. اما وقتی پایینشه هیچ کس نمی بینه؟!؟!؟

یک روز خوب!

پنجشنبه این هفته روز خوبی بود تا بعد از گذشت یک سال از آخرین باری که به سد لتیان رفته بودم، بتونم برنامه ای جور کنم و با یکی از دوستان برم اونجا واسه ماهیگیری. شاید برای شما کمی تعجب آور باشه که برای ماهیگیری این همه راه میرم اونجا. ولی واقعیتش اینه که اونقدر فضای اونجا آرام بخشه که اگه میتونستم هر هفته میرفتم!!

 

پارسال شهریور ماه، وقتی رفتیم اونجا تونستیم خیلی خوب ماهی بگیریم و سد هم وضعیت خوبی داشت. آب کافی، ماهی کافی، سکوت کافی و خلاصه همه چی به کمال. اما امسال تعجب کردم وقتی دیدم بیشتر از 60 درصد آب سد خشک شده بود. هرچند هنوز می شد توش ماهی پیدا کرد. اما دیگه به راحتی سابق نبود. مجبور شدیم از کلی گل و لای عبور کنیم که یک زمانی تا 4 متر آب داشت!

 

هر چند که نتیجه این ماهیگیری چیزی خاصی نبود، یعنی نتوستم ماهی بگیرم!! اما آخرش یکی از دوستانی که کنار ما داشت با تور ماهیگیری می کرد و نزدیک 30 تا ماهی گرفته بود، لطف کرد و چند تا ماهی داد دستمون که دست خالی برنگردیم!! آخه این چیزا توی این ورزش خیلی مرسومه!! مزیتش هم اینه که بعد از این همه لاف حرفه ای بودن، دست خالی بر نمی گردی و مجبور نیستی شب بری پیتزا برای شام بخری!!

 

امیدوارم یک روز اونقدر تجربه ام در مورد ماهیگیری کافی باشه که بتونم مطالب آموزنده ای برای علاقه مندهای این رشته بنویسم. عکس زیر هم یک نما از سد خشک شده لتیانه. جایی که ایستادم حدود یک کیلومتر داخل سده که قبلا پر آب بوده: